هیچ چیز اندازه له کردن کرامت آدمها باعث انزجار اونها از ما نمیشه. اینو حتما همه مون یه جورهایی تو زندگی بهش رسیدیم. یه نگاه بندازید به دوستی های طولانی ای که از بین رفتن، به روابطی که دیگه مثل سابق نیستن و قطع شدن یا لااقل شکراب شدن، تو همه اونها یه وجه مشترک هست و اونم اینه که حالا یا به دلیل عصبانیت و یا هر دلیل دیگه ای به جایی رسیدیم که یه جورهایی عزت و کرامت یکی رو زیر سوال بردیم و از این طریق تحقیرشون کردیم. به نظرم هیچ چی اندازه این دشمن سازی نمی کنه برامون.
از زهرا در گودر
از مادرمون زهرای اطهر یاد گرفنیم که دست از دامن ولی مون بر نداریم حتی اگه جونمون رو بگیرن
همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره. اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند.
بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش.
اخم باهنر رو که دید گفت: بچهها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.
منبع: کتاب صد دقیقه تا بهشت
می گفت:
به بابا بزرگم که مریض بود و رو تخت غذا می دادم
تلویزیون داشت پایتخت می داد
داشتن جنازه باباهه رو تشییع می کردن
ما همه می خندیدیم
بابا بزرگ گریه می کرد
دیدی داشت سیگار می کشید همه اذیت می شدن؟
دیدی یکی دیگه هم ازش یاد می گرفت سیگاری بشه؟
چه احساسی بهت دست داد؟
دیدی مشکل اخلاقی داشت؟
دیدی به جامعه منتقل می کرد؟
حالا چی ...
آتیش گرفته بود
همه می دویدن خاموشش کنن
خودشون پر آتیش بودن
انگار نه انگار ...